ديانا ديانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

پرنسس ديانا

تولد يك سالگي تمام هستي من ديانا

چه لطيف است حس آغازي دوباره و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس... و چه اندازه عجيب است روز ابتداي بودن و چه اندازه شيرين است روز ميلادت ... روز تو ، روزي كه تو آغاز شدي  ،بهترين آهنگ زندگي من تپش قلب توست و قشنگ ترين روزم روز شكفتن توست ،قشنگ ترين صداي زندگي تپش قلب توست ،با شكوه ترين روز دنيا تولد توست پس براي من بمان و بدان كه عاااااااشقاااااانه   دووووووستت   دااااااارم   تولدت مبارك زيباترينم  ...
23 آذر 1393

اولين قدم

پرنسس زيباي من با هر تلاشي كه براي ايستادن و قدم برداشتن و راه رفتن ميكني عاشقترم ميكني وقتي ميبينم چطور با دقت از روي تخت و مبل خيلي ماهرانه خودت پايين ميايي عاشقترم ميكني وقتي ميبينم چطور با اراده هرچند بار كه زمين ميخوري ولي با قدرت تر و محكم تر از قبل دوباره بلند ميشي و راه ميري عاشقترم ميكني عاااااااااشق اين روزاي شيرينم كه كم كم بزرگ شدنت رو با تمام وجود ميبينم و از تك تك لحظه ها ش لذت ميبرم و صد حيف كه اين روزا ميگذره و به خاطرات سپرده ميشه و صد شكر كه روزاي خوب با تو بودن  همچنان ادامه داره به ياري پروردگار مهربونم كه هديه زيبايي چون تو رو به من ارزاني كرده ،عزيز دل ماماني اولين قدمهاي كوچولوتو در ده ماهگي برداشتي ولي با كمك ...
23 آذر 1393

يازده ماهگي دياناي قشنگم

سلام فندوق كوچولوي ناز نازي  يك ماهه ديگه از روزاي قشنگ با تو بودن  گذشت  و پاييز فصل برگ ريز ،فصل تو ،فصل بابا سعيد ،فصلي كه خداي مهربونم تو رو به ما هديه داد،فصل زيباييها، قشنگترين  فصل خدا بخاطر وجود تو و بابايي براي من ،داره با قدرت هر چه تمام با اسمون ابری و بارش باران پربرکتش خودشو نشون ميده و من چه عاشقانه اين فصل رو دوست دارم نه بخاطر برگريزونش ،نه بخاطر سرماش ،نه بخاطر باران زیباش و نه بخاطر رنگهاي زيباي دل انگيزش،بلكه فقط و فقط بخاطر اينكه تو و بابا سعيدتو خداي مهربونم توي اين فصل زيبا و در يك روز خاص به  من هدیه داد . خدای مهربونم رو شکرگذارم بخاطر هدیه های به این زیبایی  فندوق مامانی خیلی جالبه ک...
15 آبان 1393

دومین دندان کوچولوی پرنسسم

عشق دل مامانی قربون اون خنده های ناز و دلربات برم با اون  مرواریدای کوچولوت که دقیقا به فاصله یک ماه از هم دوتا مروارید خوشکل از لثه ات خودنمایی کردن اولی در نهمین ماهگرد تولدت و دومی در دهمین ماهگرد تولدت به زیبایی هر چه تمامتر خود نمایی کردن .دردت  به جونم میدونم که تا مرواریدات بیان بیرون چقدر اذیت میشی قشنگم هزار الله اکبر ماشاله چشم بد ازت دور باشه داری کم کم راه میوفتی از همه چی کمک میگیری و بلند میشی فکر کنم تا تولد یکسالگیت به سلامتی راه بیوفتی  تازه یکم حرف هم میزنی مثلا میگی بابا  بابایی  ماما ممه مامانی به به  دااااااالی  الهی قربون اون دااااالی گفتنت برم اخه جالبه که دقیقا اینا رو همونجور ...
27 مهر 1393

سفر به مشهد مقدس

سلام به روی ماه و خندونت عزیز دل مامانی ده ماه از ورودت به زنگیمون مثل برق و باد گذشت انقدر از بودن در کنارت شادمان و خوشحالم که گذر ثانیه ها رو اصلا متوجه نمیشم و عاشقانه این لحظه های شیرین با تو بودن را میستایم و از خدای مهربونم بخاطر وجودت روزی هزاران بار شکر گذارم  با تصمیم بابایی و البته من و مامان الهه قرار براين  شد برای روز مبارک عرفه و پا بوس  و زیارت اقا امام رضا به مشهد مقدس بريم  البته چون  از قبل برنامه ریزی نداشتیم این بود که بلیط قطار گیرمون نیومد و هواپیما هم که من  دوست نداشتم و بالاخره با ماشین راهی شدیم بر خلاف تصورم که شاید تو راه اذیت شیم یا شما بهانه گیری داشته باشی خیلی راحت و خوب به خی...
27 مهر 1393

سفر به شمال تابستان ٩٣

سلام كوچولوي نازنازيم حالا كه دندان كوچولوت زده بيرون خيلي خوشحالم و به پيشنهاد آقاجون تصميم گرفتيم بريم شمال البته بدون بابايي ،من و شما و مامان طوبي و آقاجون به همراه خاله فري و پاني كوچولو  اين بود كه صبح يكشنبه نهم شهريور نودو سه ساعت پنج صبح راهي شمال رامسر شديم كه البته خيلي خوش گذشت هرروز يه جا رفتيم يه روز دريا يه روز جنگل يه روز شهربازي  يكمي پانياجونم شما رو اذيت ميكرد كه البته اقتضاي سنشه وما بايد همش مواظبت ميكرديم بلايي سر شما نياره ولي به هر حال هر از گاهي دور از چشم همه يه نوازشي به شما ميكرد قربونش برم  ،به اصرار خاله فري رفتيم جنگل داليخاني اونم چه جنگلي شما دوتا دمار از روزگارمون دراوردين مردمونم فقط آقاجون ب...
25 شهريور 1393