واكسن چهار ماهگي ني ني دخمليم
عشق دلم زمان به سرعت ميگذره و تو بزرگتر ميشي يه روزي ميرسه كه واسه خودت خانمي شدي و داري اين خاطراتو ميخوني اميدوارم هميشه همگي سلامت و خوشحال در كنار هم باشيم ؛امروز ٩٣/٠١/١٦ روز شنبه است ومن و بابايي و شما ساعت ٨/٥صبح رفتيم مركز بهداشت و واكسن چهارماهگيتو زديم زمان واكسنت دو روز پيش بود ولي متاسفانه به خاطر تعطيلات نوروز بهداشت تعطيل بود و واكسن زدن شما با دو روز تأخير انجام شد الهي ناراحتيتو نبينم اين دفعه بيشتر گريه كردي و نا آرام بودي بابايي بغلت كرد و كلي نازونوازشت كرديم و قطره آستمينوفن بهت داديم تا كمي آروم شدي بعد بابايي مارو گذاشت خونه و رفت سركار ؛عزيزكم دلت شير ميخواست ولي چون پاتو تكان ميدادي و درد داشتي و گريه ميكردي شير نخوردي منم زود پاتو قنداق كردم كه نتوني پاتو تكان بدي و دردت بيشتر شه بعدم كلي بغلت كردم و گذاشتمت تو ننوت و آروم گرفتي و خوابيدي الانم تو خواب شيريني ومنم دارم برات مينويسم اميدوارم تا شب تب نكني و آروم باشي، من هميشه در كنارت هستم ، دردت به جونم خيلي دوستت دارم آرامش زندگيم