ديانا ديانا ، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

پرنسس ديانا

دومین دندان کوچولوی پرنسسم

عشق دل مامانی قربون اون خنده های ناز و دلربات برم با اون  مرواریدای کوچولوت که دقیقا به فاصله یک ماه از هم دوتا مروارید خوشکل از لثه ات خودنمایی کردن اولی در نهمین ماهگرد تولدت و دومی در دهمین ماهگرد تولدت به زیبایی هر چه تمامتر خود نمایی کردن .دردت  به جونم میدونم که تا مرواریدات بیان بیرون چقدر اذیت میشی قشنگم هزار الله اکبر ماشاله چشم بد ازت دور باشه داری کم کم راه میوفتی از همه چی کمک میگیری و بلند میشی فکر کنم تا تولد یکسالگیت به سلامتی راه بیوفتی  تازه یکم حرف هم میزنی مثلا میگی بابا  بابایی  ماما ممه مامانی به به  دااااااالی  الهی قربون اون دااااالی گفتنت برم اخه جالبه که دقیقا اینا رو همونجور ...
27 مهر 1393

سفر به مشهد مقدس

سلام به روی ماه و خندونت عزیز دل مامانی ده ماه از ورودت به زنگیمون مثل برق و باد گذشت انقدر از بودن در کنارت شادمان و خوشحالم که گذر ثانیه ها رو اصلا متوجه نمیشم و عاشقانه این لحظه های شیرین با تو بودن را میستایم و از خدای مهربونم بخاطر وجودت روزی هزاران بار شکر گذارم  با تصمیم بابایی و البته من و مامان الهه قرار براين  شد برای روز مبارک عرفه و پا بوس  و زیارت اقا امام رضا به مشهد مقدس بريم  البته چون  از قبل برنامه ریزی نداشتیم این بود که بلیط قطار گیرمون نیومد و هواپیما هم که من  دوست نداشتم و بالاخره با ماشین راهی شدیم بر خلاف تصورم که شاید تو راه اذیت شیم یا شما بهانه گیری داشته باشی خیلی راحت و خوب به خی...
27 مهر 1393

سفر به شمال تابستان ٩٣

سلام كوچولوي نازنازيم حالا كه دندان كوچولوت زده بيرون خيلي خوشحالم و به پيشنهاد آقاجون تصميم گرفتيم بريم شمال البته بدون بابايي ،من و شما و مامان طوبي و آقاجون به همراه خاله فري و پاني كوچولو  اين بود كه صبح يكشنبه نهم شهريور نودو سه ساعت پنج صبح راهي شمال رامسر شديم كه البته خيلي خوش گذشت هرروز يه جا رفتيم يه روز دريا يه روز جنگل يه روز شهربازي  يكمي پانياجونم شما رو اذيت ميكرد كه البته اقتضاي سنشه وما بايد همش مواظبت ميكرديم بلايي سر شما نياره ولي به هر حال هر از گاهي دور از چشم همه يه نوازشي به شما ميكرد قربونش برم  ،به اصرار خاله فري رفتيم جنگل داليخاني اونم چه جنگلي شما دوتا دمار از روزگارمون دراوردين مردمونم فقط آقاجون ب...
25 شهريور 1393

دندان كوچولوي پرنسس ديانا مبارك

سلام مهربونم  يكي يكدونه قلبم ،بالاخره بعد از هشت ماه مرواريد كوچولو مثل يه غنچه از لثه نازت خود نمايي كرد و حسابي مارو خوشحال كرد اگه بدوني چقدر منتظر اين لحظه شيرين بودم ،هر روز با ليوان وقتي آب ميخوردي ميزدم به لثت تا ببينم تق تق صدا ميده و بالاخره دقيقأ روز پايان هشت ماهگيت اون صداي دلنشينو شنيدم و چقدر سوپرايز شدم  محكم بغلت كردم و بوسه بارونت كردم ، روز به روز بزرگتر ميشي و البته شيرينتر و دلبرتر،خيلي دوستت دارم من و بابايي با وجود تو خوشبخت ترين هستيم و خدا را سپاس بخاطر وجود پر بركت و شيرينت كه به ما هديه كرد 
24 شهريور 1393